گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
احکام جوانان
جلد اول
خشم در جوان


در جـوان , خشم يك حالت تهاجمى و دفاعى است كه هرگاه منافع و مصالح شخصى اش به خطر افتد يا مانعى در رسيدنش به هدف پيش آيد و يادر انجام كارى ناتوان باشد, در او ظاهر مى گردد.
واكـنـشـهاى خشم در جوان بسيار متفاوت است , به خصوص در اوايل بلوغ , در عده اى به صورت تـمـرد و سـرپـيـچى و در برخى به گونه داد و فريادكشيدن و در عده اى ديگر به صورت سكوت هـمـراه بـا اخـم و گـوشه گيرى و افسردگى نمايان مى شود, زمانى به صورت عكس العملهاى تكرارى ازقبيل : كوبيدن پا به زمين و يا در به ديوار, ظاهر مى گردد.
مـدت زمـان خـشـم در نـوجوان بيش از كودكان است و عوامل محرك خشم در نوجوان , گاهى چـيـزهـايى است كه از آن محروم مى شود و بين او وآرزوهايش فاصله مى افتد و يا از خواسته هاى آنـى اش جـلـوگيرى مى شود, مثلا, مى خواهد بخوابد مانع خوابيدن او مى شوند و يا او را از خواب بـيـدارمـى كـنند و يا خود دست به كارى مى زند, اما از انجام آن ,ناتوان است و يا زمانى كه خود و خانواده اش مظلوم واقع مى شوند و يا وقتى كه اطرافيان به اشيا و وسايل او دست درازى مى كنند.
گاهى خشم وى متاثر از عوامل طبيعى است , مثل (تغيير) هواى خيلى سرد و يا حرارت سوزان و طوفان , گاهى هم خشم در مقابل رفتار والدين پديد مى آيد.
جـوان در تـمـام اين حالتها بايد خونسردى خود را حفظ كند و سعى نمايد, تعادل خود را از دست نـدهـد و قـبـل از هـر عـمـل يـا عكس العملى كه مى خواهد انجام دهد, عاقلانه بينديشد, چرا كه مـيدان دادن به غضب , انسان را در زندگى كم كم به يك حالت حساسيت عصبى مى كشاند و در اين هنگام , عقل رو به ضعف مى گرايد.
افـراط در خشم و غضب موجب مى شود كه شخص , مبتلا به نوعى جنون گردد و هر عملى را كه عقل , مجاز نمى داند از او صادر شود.
پـيـامبر اكرمر فرمود: غضب ايمان را فاسد مى گرداند, همچنان كه سركه , عسل را ((15))
و نيز از امام صادق (ع ) نقل گرديده است كه درباره غضب فرمود: كليد هر شر و بدى , خشم است ((16)).
جـوان در بـرابر والدين و دوستان و زيردستان خود, بايد خشم خود را كنترل كند, اما هنگامى كه مـى بـيند حقى ناحق مى شود, ديگر نبايد دم فروبندد, بلكه در اين صورت بايد خشم خود را بطور طبيعى و معقول اظهار كند و از حق دفاع نمايد, ولى از جاده عدالت و اعتدال خارج نشود.
در مورد پيامبر بزرگ اسلام , نقل گرديده است كه او به خاطر دنيا خشمگين نمى شد, اما هرگاه پاى حق به ميان مى آمد و حقى ناحق مى شد,غضبناك مى گرديد و احدى را نمى شناخت و آرام و قرار نمى گرفت تا اين كه حق را به حقدار برگرداند و ستم را از ستمديده برطرف نمايد